مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
بنفـسی انت ای سر تا قـدم ایـثار و آقایی جـمالت با نگـاه یـوسف زهـرا تـمـاشایی حیا را تا صف محشر حیا از گردش چشمت خجالت میکشد از ماه رخسار تو زیبایی تمام روزها ای کاش بودی چارم شعبان که میکردی تو با خورشید حُسنت عالم آرایی گرفـته در بغـل اُمِّ بـنـیـنت دم به دم گوید که عباس من از روز ولادت هست زهرایی تو ای سر تا قدم غیرت چه کردی در دل دریا که بر لبهای خشکت چشم غیرت گشته دریایی به جز تو ای علی خصلت ندارد هیچ فرمانده مـقـام پاسـداری و عـلـمداری و سـقـایـی تو آن ماه دل افروزی که در جمع بنی هاشم به دنبال سرت خورشید کرده راهپیمایی تو هم باب المراد عالمی هم اشجع و الناسی تو عباسی تو عباسی تو عباسی تو عباسی بنفـسی انت ای دست علی در آستـین تو شجاعت سجده آوردست بر خاک زمین تو کیم من تا فدایی تو گردم ای که در وصفت بـنـفـسی انت فـرمـوده امـام راستـیـن تو از آن رو سجده میبالد به خود تا دامن محشر که نقشش مانده ای روح عبادت بر جبین تو سزد بر خود ببالد تا قیامت ظهر عاشورا به یاد دست و تیغ و حمله فتح المبین تو امامت پیش رو خیزد ادب پشت سرت آید شرافت در یسار تو شجاعت در یمین تو تو آن عبد خداوندی که در دامان گهواره تـولای حـسین ابن عـلی بـودست دین تو اگر اذن شهـادت میگرفتی از امام خود به دشت کربلا خون می گذشت از صدر زین تو درود تشنگی بر لب سلام آب بر خاکت که گردد تا قیامت بحر، دور تربت پـاکت سلام الله بر دستی که با آن در صف محشر شفاعت میکند از شیعـیان صدیقۀ اطهر اگر زهرای مرضیه تو را فرزند خود خوانده یقین دارم به فرزندی قبولت کرده پیغمبر سزد جبریل هنگام نبردت ظهر عاشورا برآرد از جگـر پیوسته فریاد هو الحـیدر تو داری از امیرالمومنین ارث شجاعت را تو بُردی از همان اول ادب را ارث از مادر تو و بابت امیرالمومنین هستید دو ساقی تـو سـقـای بـیـابـان بلا او سـاقـی کـوثـر به غیر از تو که سر نشناختی از پا به موج خون که یک لحظه به راه دوست داده دست و چشم و سر بسا عاشق شنیدم در همه دوران عمر خود خدا داند ندیدم عاشقی را از تو عاشق تر گرفتی چون علم بر دوش خود انگار میدیدم امیر المومنین آورده رو در قلعـۀ خـیـبر نـدیـده دیـدۀ تـاریـخ جـز روز نـبـرد تـو که از یک تن گریزد در صف پیکار یک لشکر چگونه حمله آوردی که دشمن شد ثنا گویت سلام میثم بیدست و پا بر دست و بازویت |